دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

مســــــــافرت!!!

مامانی الان از هلال احمر زنگ زدن گفتن فردا برم تالارشمس برنامه هست فرداساعت9 اونجاباشم نمیدونم برم یانه؟   نی نی اخراین هفته چن روزی تعطیله...رحلت امام و یه روزمرخصی و جمعه ... بابایی میخواد که چن روزی رو بریم مسافرت احتمالا با عمو وحید و فاطمه جون که یه نی نی 4ماهه تو شیکمش داره(پسرعمه ی بابایی و خانمش)شــــاید شمال من بیشتر دوس دارم بریم بانه نمیدونم به هرحال امیدوارم خوش بگذره بهمون ...
11 خرداد 1392

مامانی قربونت بره جوجوم

سلام نی نی نـــــــاز من نی نی کوچولو آی شیطون این ماهم مامانی رو خوشحال نکردی باشــــــــه پنجشنبه رفتم دکتر،قراربود با دوستم مهناز که شرایطمون یکیه باهم بریم دکتر من رفتم خونه باباایرجم برای ساعت 4قرارگذاشتیم ولی بعدش وقتی دیدم مهنازبامامانش میره بهش گفتم من نمیام وخبرازبابایی گرفتم گفت که 6میرسم خونه انقدخوشحال شدم که با خودبابایی میریم دکترقرارشدبابایی ساعت6ماشین رو برداره بیادخونه باباجون منو برداره بریم تاساعت6:40رسیدیم مطب 7:30بودکه رفتم اتاق دکتر.آزمایش قبلی بابایی رو هم بنابه خواسته خانم دکتر برده بودم همه چی نرمال بود اولش معاینه ام کرد بعدش چن دیقه ای صحبت کردیم بهم گفتن هیچ مشکلی نداری و به همین زودی نی نی داری میشم ولی ...
11 خرداد 1392

نـــشـــــــد ولی اصلا ناامید نیستم چون خدا بامنـــــــه

سلام جوجوی مـــــــــامان خوب خودتو لوس میکنی و نازمیکنی و نمیخوای بیای مامان جان فردا باز وقت دکترمه فرداساعت6.برم ببینم این باردیگه چیکارا باهام میکنن.مامانی بابایی میخواد یه کاری برام جورکنه و دیگه بیکار نباشم و فکرم انقد پریشون نباشه ازطرفی هم تصمیم گرفتم این ترم  واحد درسی بردارم و غیرحضوری  توخونه درسمو بخونم و برای امتحانات برم دانشگاه مامان جان اگه تو می اومدی فقط باتو مشغول میشدم این ماه بااینکه باز نیومدی اما دل ضعفه و خیلی دردای دیگه دارم دوستام میگن شاید باردارباشی اما فکرنکنم به هرحال فردامنتظرم ببینم خانم دکتر چی میگن باز راستی مامانی دیروز نی نی مریم جون عروس خالم متولدشدرفتیم بیمارستان دیدنش  پسرش ناز ...
8 خرداد 1392

بازم نا امیـــــدی

این ماهم  مث ماههای قبل همش انتظار الکی و دلخوشی پوچ اعصابم خراب و خط خطی شده همش دلم گریه میخواد خداجونم یعنی انقدبدم؟من انقد بی لیاقتم؟امروز یکی دوساعت پیش بی بی چک بازم منفی بود و فردا هم وقتم هستش... خدایـــــــــــانمیدونم چرا دیگه اهمیتی بهم نمیدی؟انقد داغونم که دستام یخ بستن خداجون خودت میدونی که من از دکتر رفتن بدم میاد مخصوصا  ازبچگی  که یکی دوبار همراه مامانم مطب دکتر زنان رفته بودم ازبچگی متنفربودم ازاینجور جاها حالا خودم باید  برم اه همش قرص همش دارو وقتی میگن هیچیت نیس چراباید داروبخورم ؟وقتی هیچیمون نیس چراباید بچه دار نشم؟قهرم میگیره از خودم از خــــــــــــــــــــدا بعداونهمه درد شکم و سینه وتی...
4 خرداد 1392

بدون عنوان

نی نی خوشکلم خیلی دلم میخوادت بااینکه نیستی و حتی نمیدونمم که کی میای ولی دارم باهات زندگی میکنم مامانی الان نزدیک یه ماهه که شک دارم  حس میکنم میخوای بیای اما نمیدونم نتیجه آزمایشاتم منفی بودن نمیدونم شایدم مشکلی دارم ... ولی بیشتراز من بابایی خیلی منتظرته دیروز که نتیجه آزمایش رو گرفت و زنگ زد انتظارداشتم که بگه نتیجه مثبته ولی دیدم نه هیچ هیجان و شوخی تو صداش نیست فهمیدم که خبری نیست.مامانی توروخدا زود بیا انقد نقشه دارم برات انقد خرید دارم از الان وقتی میرم بیرون لباسای خوشکل پسندمیکنم برات و تو دلم میگم یه روز میام و اینو برات میخرم....پس بدو که دیگه صبرم لبریز شده مامانی ...
1 خرداد 1392

درد دل با نفس مامان

سلام مامانی نفسم الان نمیدونم  اومدی تو دل مامانی یانه؟!!! (اه چه نینی بی تربیتی) مامان فدات بشه اگه اومده  باشی که دنیا مال منو باباییه اگرم نیومدی که  بازمنتظر ماه بعدی میمونیم الان دوسه روزدیگه معلوم میشه که خواستی دل ماروشادکنی یانه فقط مامانی زیاد چشم انتظارمون نذاردیگه بخدا من خیلی خسته ام اینطورکه معلومه سخت به دستت میارم (((((((((عطــــــــــسه))))))))الان یه دونه عطسه کردم اخه قدیمیا میگن یه دونه ش به این معنیه که باید صبرکنی حالا دیگه نمیدونم چقدرصبرکنم این چن روز که ازاین ماهم مونده یا چندین ماه نمیدونم مامان جان فدات بشم تواگه بیای دیگه غمی برام نمیمونه چون هر حس بد و خلق بدی که دارم از تنهایی...
1 خرداد 1392